به تو عادت دارم . . .
مثل پروانه به آتش ، مثل عابد به عبادت . . .
و تو هر لحظه که از من دوری ، من به ویرانگری فاصله می اندیشم . . .
در کتاب احساس ، واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است . . .
تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی . . .
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
پ نه پ - 5 (طنز) | 0 | 191 | zahra |
چنان عشقش پریشان کرد ما را (سیف فرغانی) | 0 | 180 | zahra |
داستان بی ریاترین راه برای بیان عشق | 0 | 167 | zahra |
اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 192 | zahra |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 190 | zahra |
چگونه عمر تشک خوش خواب را افزایش دهیم؟ | 0 | 201 | kimiya |
علائم وجود بدافزار در گوشی ها چیست؟ | 0 | 182 | kimiya |
پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 182 | kimiya |
دلایل قانع کننده برای مهربان بودن | 0 | 220 | kimiya |
اعصابی راحت با یک دمنوش خوش طعم و خانگی | 0 | 156 | kimiya |
مهر مادر عشق پدر (ساسان کوچکی) | 0 | 154 | roofiya |
داستان آموزنده ی صد دلاری | 0 | 120 | roofiya |
پ نه پ - 3 (طنز) | 0 | 136 | roofiya |
کارهای خنده دار تو آسانسور (طنز) | 0 | 132 | roofiya |
جوک های جدید و خنده دار (3) | 0 | 135 | roofiya |
چگونه می توانم آرامش داشته باشم؟ | 0 | 116 | shokoofe |
راه حلهای پیشنهادی برای جلوگیری از فحش دادن در کودکان | 0 | 131 | shokoofe |
چطور دوست صمیمی همسرتان باشید؟ | 0 | 129 | shokoofe |
چگونه آیفون را بدون استفاده از دکمه های فیزیکی ریستارت کنیم؟ | 0 | 116 | shokoofe |
تغییر میانبرهای صفحهکلید در مک | 0 | 105 | shokoofe |
روزه...
تمرین کلاس زندگی،درس ایثار و خلوص و بندگی ...
روزه...
زنجیر هوا گسستن است،دیو و بت های درون بشکستن است...
گر نهادی تاج قرآنی به سر
یا نهادی سر به سجده تا سحر
دل شکست و آمدت اشک بصر
زیر لب آهسته نامم را ببر
التماس دعا
خدایا ... من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم ،
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت ،
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند،
و چشم هایش را می بندد و می گوید:
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی...!!!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند،
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد ،
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند ،
گاهی بد جنس می شود البته ،گاهی هم خود خواه !
حالا یادت آمد من کی هستم...؟؟؟
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
میخواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم،
دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود،
کمی نزدیکتر بیا
میخواهم با تو بودن را حس کنم
تنهایی هم مد شده ;
همه به هم خیانت می کنند . . .
و بعد داد میزنند که تنهاییم . . . !!!!
خیلی مسخرست . . .
من اگر عاشقانه می نویسم…
نه عاشقـم ! نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …
درجلسه امتحان عشق.......
من ماندم ویک برگه سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی
ویک بغل تنهائی ودلتنگی
درد دل من در این کاغدکوچک جا نمیشود
دراین سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند
وبرگه سفیدم .....!
عاشقانه قطره ها را به آغوش میکشد
عشق تونوشتنی نیست !
باتو ......
دربرگه ام نار کناره آن
قطره اشک یک قلب میکشم
وقت تمام است
برگه ها بالا !
من تو فکرای خوب واسه خوشبختیت.....
تو پی لاس زدن با پسر پشت خطیت....
تیک تیک ساعت دوباره عشق و به یادم می یاره
نگاه عاشق تو رو به یاد چشمام می اره حرف های بچه گانه ای که می زدیم بههمدیگه اشک های بی غروری که همش می ریخت با یک گله چه روزای شیرینی بود اونلحظه های عاشقی اون رویای قشنگی که ساختیم با هم از زندگی ثانیه های بی کسیاصلا تمومی نداره انگار باید تنها باشم تا اخر عمر با غصه دلم می خواد بیاپیشت چرا خدا تورو گرفت ای کاش می شد به جای تو منو از دنیا می گرفت
به اندازه کفتر بازی که غروب شده ولی کاکولیش برنگشته دلتنگتم.
به دلم نشستی ولی دو زانو!!
معذب نباش..
برو عقب تکیه بده
پاهاتم دراز کن
این دل فقط جای توئه..
خنده بر هر درد بی درمان دواست....
....ولی اگه بی دلیل میخندی دوا لازم داری!!
اینایی که به یکی دست میدن به یکی پا میدن،به یکی
دل میدن اینا رو کاری نداشته باشین اینا کارت اهدا عضو دارن!!
یه دقیقه سکوت،برای رویای شیرین کودکی که هرگز باز نخواهند گشت.
این منم با زخم و درد با ارامش و تلاطم با خیال و بی خیال ... این منم ... لطفا قبل از مصرف خوب تکان دهید ....!!!
دوسـت دارم یـڪ شبــﮧ
هفتــاد سـال پیـــر شـوم
تـــو مـرا بـی آنڪــﮧ بـشنــاسی
از ازدحـام تــلخ خـیـــابـان عبــور دهــے . . .
هفتـــاد ســال پیـــر شـدن یــک شبـــﮧ
بـه حـس گـــــرمــی دسـتـ های تـــو
هنــگامـی کـه مرا عبــور میـدهـی بــی آنـڪـﮧ بـشنــاســی
مــے ارزد . . .!
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ،ﺷﻤﺎ .... ؟؟؟
ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ...
ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟
ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﻋﺸﻘم...
ﻧﮑﻨﻪ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ,ﺷﺪﻩ ..
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ..
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﺭﯼ
ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ ..
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮕﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡﺷﻢ ..
ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ .......
میگی مهم نیست …
اما وقتی اسمشو می شنوی
داغ دلت تازه میشه !
میگی مهم نیست …
اما تا بهش فکر می کنی ،
اشک توی چشمات جمع می شه !
میگی مهم نیست …
اما در تنهایی همش باهاش حرف می زنی !…
میگی مهم نیست …
اما بعضی وقتا دستت میره رو شمارش …
که زنگ بزنی ، نزنی ، بزنی ، نزنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت میخواد بازم بهش فکر کنی !
میگی مهم نیست …
اما دلت واسه صداشو خنده هاش لک زده !
میگی مهم نیست …
اما شبا تا صبح خوابت نمی بره ،
با خودت میگی یعنی داره چیکار میکنه !
میگی مهم نیست …
اما میدونی چقدر " مهمه " !
می دونی خیلی دوسش داری !
میگی مهم نیست …
بگو مهمه ؛
اما …
نیست !
بی رحمانه ترین خیانت این است که
وارد زندگی کسی شوی
وابسته اش کنی
و بعد از مدتی
آنقدر زندگیش را خالی کنی که
یک عمر چشم انتظار
لب پنجره نفرینت کند...!
هیچ چیز بدتر از قتل احساس نیست
بازم بگید پسرا خیانت کارن..
بازم بگید پسرا سنگدلن...
بازم بگید پسرا بی عاطفه هستن...
چه شـــــبها که بســـــا یار تنـــها ومن تنها
به حال دل همـــی دلـــدار تنـــــها من تنها
رود سخن از باب دل در آن تاریکـــــــی ها
نویسم با قلم خوش افکار تنــها مــن تنها
چه ساعت ها کنون رود ناز دلبــــرم از دل
که دانم همین آن جان نثارتنـــــها من تنها
نویسم به دفتر به عشــــق شقایق گلم
چه شبها که آن گـــــــــل بهار تنها من تنها
چه افسوس که آن بلبل عشقم همی دور
نبودش در کنار نویسم گلعزار تنها من تنها
خدایی چه ساعــت نویسیم درد دل با دل
به این نامه ی دل گویم زرنگار تنها من تنها
سلام گل نازنین
به هر ســـو ای شقایق می نگرم گلی از تو می جویم
زدل می نگــــــرم بسا به عشق تو با دلت روبــــــرویم
کزان کلام و پیام تو خــــرمن ،گـــــل بینم اندر گلستان
مرا بین که در گلستان به شادی نام تـــو می گـــــویم
به ناز ناز دلت این ناز بر دل من آید زنازیــــــدن نازهایت
بناز زنازت همیشه که از ناز تــــو با نازم و پــــــر آبرویم
به شوق عشق تو در پروازم انـــــــدر اســــمان عشق
که چون در عشــــق جانان، با تو هــمی به یک سویم
هر آن دم که بینم ترا با دیـــــده ی عشق ای شقایق
کزان لحظه غم از دل با عشــق تو بسا که می شویم
منم هاتف به عشق تو می رقصانم فلم تا سحرگاهان
که از رقص قلم چه زیبا دلا ز دیـــوانم گـــلی می بویم
من از باده تو می نوشم سیراب نمی گردم
اگر درآ تش عشقت بسوزم کباب نمی گردم
که درد عشقم با عشق تو دردلخوشی نالد
چون از عشق ترا دارم بی ثـواب نمی گردم
زبوی تو گلستانم پر از عطر عشق شدست
کنون که گلم شقایقست بیگلاب نمی گردم
به بختم نگر گر کنم در آسمان عشاق بسا
کنار مهتابم و همــی بی شهاب نمی گردم
دمی با تو بودن مرا جان به روح جانان شود
زجان و روح تو همی ، در عذاب نمی گردم
مرا محفل عشق شناسد زشقایقم خوش
دست این ز عشاق ، بی کتاب نمی گردم
برقصان قلم ای هاتق که عشق شقایق
گلی باشدبگو که من بی حساب نمی گردم
به ناز قلمم به عشـــــق تو تا دم مردن مــی رقصانم
که از تو هــــــمی دانم که بسا مســـت و مســـــتانم
به روح و جان عشــــــقم قـــــسم ، که از عشق تـــو
میان عاشقان محفـــــــل دل زجان و دل پر تـــــــــوانم
زنم نی به ناله همـــی که تا در غــــم عشـق بسوزم
که از سوز دل همــــیشه بیـــن،که رو به آن نیستانم
بسا دیـــــدم گل ازشقایق عشـــــقم دســــته دسته
به فریاد آن گل یارم ،مــــــسیر دل تا که به گلستانم
زند نـــــور عشق بر حیات دلم از ان شـــقایق مهتاب
زنور دلبرم در این تاریکی ، بسا همــــــچو نور تابانم
به شکرش نشســــــــتم روی سجاده ی عشـــــقم
زسجده بر نخیزم که سجــده بـــــسی به ان یزدانم
شب را به سحر رســـــاندم و آخر دلدارم نیامد
به غم نشستم و سکــــــوت کردم و یارم نیامد
به دل ناله آوردم به نام گلــــــم شقایق هر آن
به گلشن نگاه کردم صاحب گلــــــــعزارم نیامد
کلام و پیامم در حبس قلـــم بخشکید تا سحر
سحر شد و شب رفت و خــــوش نگارم نیامد
بخوابیدم اخر تا ببـــینم رخ از او به رویای شب
به باغ عشق زدم سیر و آن نامـــــدارم نیامد
کنون نشستم دست بسته به حکم دل همی
زاهنگ عشق نیز می شنوم که باوقارم نیامد
توای هاتف قلم برقصان، به عشق شقایقت
که او گل است اگر عطر خوش بهارم نیامد
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺍﮔﻪ ﺧــــــــﺎﺹ ﺑﺎﺷﻪ ... !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺭﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻨﻲ
ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﺍﺳﺶ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﻤﻮﻧﻪ !
ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺪﺭ ﻳﻪ ﺷﺎﺥ ﮔﻠﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﻲ ﺭﻭ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﻣﺎﻟﻪ
ﺷﻤﺎﺳﺖ !
ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻩ ﻭ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻳﻦ
ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺑﺎﺷﻴﺪ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ..
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺍﮔﻪ ﺧــــــــﺎﺹ ﺑﺎﺷﻪ ... !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺭﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻨﻲ
ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﺍﺳﺶ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﻤﻮﻧﻪ !
ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺪﺭ ﻳﻪ ﺷﺎﺥ ﮔﻠﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﻲ ﺭﻭ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﻣﺎﻟﻪ
ﺷﻤﺎﺳﺖ !
ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻩ ﻭ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻳﻦ
ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ !
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺑﺎﺷﻴﺪ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ..
به یکدیگر دروغ نگویید
آدم است
باور می کند
دل می بندد . . .
مردونگی توی ظاهرشون داد میزنه
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه…
خیلی کوچیک
"ابروهاشون فابریک خودشونه"
همونا که نه لکسوز دارن نه بنز !..
اما مـرام دارن
"چشمشون همه جا کار نمیکنه"
دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن
پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن
پُــــز نمیــدن
پاتوق شون مهمونی و … نیست
آره رفیق !..
اونا که تکیه کلامشون معرفته
بیریا، مهـربون و با مسئولیتن
آدم میتــونه بهشون تکیه کنه....
کنارشـون آرامش داری
کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست
و آدم ها رو مثل هـم نمیبینن
اینا مرد واقعین........
گفته بودم دیوانه ام .....
گفته بودم دوست داشتنم واقعی ست یادت هست ؟
با دستانت که حرفی را برایم توضیح میدهی دیوانه ات می شوم
عمیق که نگاهم می کنی سُرخ می شوم لُکنت می گیرم
بچه نیستم ولی دلم خیلی کوچکتر از این حرفهاست
دیده ای دختری را که احساسِ جنون کند با ندیدنت ؟
دیده ای دختری که گوشش هیچ صدایی نشنود جُز صدای تو ؟
هیچ نگوید جُز برای تو ؟
گفته بودم دور که هستی کم دارم...... آواره ام ! دربه درم !
می شوم لیلی و تو آن مجنون باش یکبار......
نگران نباش من یک دیوانۀ ساکتم
عاشقم.... من خیلـی آرامم.....
بیا تحملم سر پُر شده است....
بتکان تنهاییم را نوازشم کن به سراغم بیا
دختری اینجا دیوانۀ بودنت شده....
آمدنت را نزدیک کن.....
منـــــــ فقط یکــــــ بلیطــــــ رفتــــــــــ میخواهمـــــــــ
بی برگشتــــــــــــ !!!
به سویـــــــــــ آغوشـــــــــــ تــــــ❤ــــــو .......
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻪ :
ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺑـﺎﺯﻡ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ :
ﺩﻭﺳـــــــــــــــﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ !
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯿﺸﻦ !
ﻫــﺮ ﻭﻗﺖ ﮐــﻪ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ :
ﺧﻮﺷـــــــــﮕﻞﻡ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺯﯾﺒﺎﯾــﯽ !
دست خودم نیست...
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐــﻪ ﺑـﺎﺷــﯽ
ﻫﻤـــﻪ ﯼ ﺩﯾﻮﺍﻧــــــــﮕﯽ ﻫــﺎﯼ ﻋﺎﻟــﻢ ﺭﻭ ﺑـــــــــﻠﺪﯼ . . .
اینجــــــــــــــــــا زمین اســــــــــــــت، قیمت یک عشق تاعشق دیگــــــــــــر....... یک قــــــــــــــــهرســـــــــــــــــاده است....... همین....
«محمدرضا» (متولد 21 آذر 1343 شمسی) و «ابوالفضل» (متولد ؟؟) دو پسرِ جناب «محمد امین» اهل روستای «قپچاق» (از توابع «ملارد»)
به فاصله دو سال از یکدیگر، بال در بال ملائک گشودند. ابتدا «محمدرضا» به
تاریخ 24 اسفند 1363 شمسی، طی عملیات «بدر» و در منطقه عملیاتی «شرق دجله» بر صریر شهادت تکیه زد و سپس «ابوالفضل» به تاریخ 28 دی 1365 شمسی، طی عملیات «کربلای5» و در منطقه عملیاتی «شلمچه» خلعت شهادت پوشید.
این دو برادر، در دو یگان مختلف عضویت داشتند. «محمدرضا» جمعی «لشکر27
محمدرسول الله(صلوات الله علیه و آله)» و «ابوالفضل» جمعی «لشکر 10
سیدالشهدا(صلوات الله علیه و آله)» بودند. از این دو
برادر، یک وصیت نامه مشترک به جا مانده است. این که چگونه «محمدرضا» و
«ابوالفضل» به فکر نگارش یک وصیت نامه مشترک افتادهاند معلوم نیست
(«محمدرضا» در سال 61، وصیت نامه ای اختصاصی هم نوشته است). اما این
وصیتنامه بدیع که قطعا حاصل هم فکری دو برادر شهید است، خواندنی و
تاثیرگذار است. امید که با خواندنش، ما را به دعای خیرتان در ماه مبارک
رمضان، میهمان کنید:
دلش قبله رازه چشاش کعبه می سازه به خدا مهدی زهرا به قد عموش می نازه
آهای سلسله گیسو دلمو بردی به هر سو به دل همه حسینیا زدی با تیغ ابرو
آهای مشتی عالم نمک غم محرم اسم نازنین تو برا حسینه اسم اعظم
با سلام خدمت یاران با وفای نودپد
برای شادی روح آن مداح سراپا
اخلاص سید جواد ذاکر
سه صلوات بفرستید
نماز بی ولای او عبادتیست بی وضو
به منکر علی بگو نماز خود قضا کند!!
هر آنکه نیست مایلش جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود به عشق او شفا کند
این شعر رو از سید تقدیم می کنم به شما سروران گرامی :
تمام آیه قرآن همین است به قرآن حرف یزدان اینچنین است
به کوری دو چشم اهل سنت فقط حیدر امیرالمومنین است
عبادت بی ولایت حقه بازیست اساس مسجدش بتخانه سازیست
چرا سنی نمی خواهد بداند وضوی بی ولایت آب بازیست!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
پ.ن: بعضی شعرا هستن که با پتک میزنن تو سرت.این پتک زندگی منه
زندگي چه مي گويد؟
جوابم را در اتاقم يافتم...
سقف گفت:اهداف بلند داشته باش
پنجره گفت:دنيا را بنگر
ساعت گفت:هر ثانيه با ارزش است
آينه گفت:قبل از هر كاري به بازتاب آن بيانديش
تقويم گفت:بروز باش
در گفت:در راه هدف هايت سختي را هل بده و كنار بزن
زمين گفت:با فروتني نيايش كن
و در آخر تخت خوابم گفت:
ولش كن بابا حال داريا بگير بخواب...
بیا ای دل دل به مـــن ده تا دلــــدار کسان نگردم
زدل با یکی باشــــم و دلبــر نامــه رسان نباشم
به هرباب عشق و دوستی ســر به زیرم شقایق
خوشم که مجنون باشم و رستم دستان نباشم
صفای عشق در نگاه ایینه ی صاف اســت همی
خوشم که با قلم باشم و بی قلم رقصان نباشم
بنالـــم از دل تا دل نازم به خـــوش نازد به روزگار
میان گلعزار باشم و میان هیچ نیستان نباشم
شقایق دهد رنگ زیباو بوی خوش از ذات خلقت
زحال او قلم ببوید و بی قلم در خط دیوان نباشم
مرا دل یکی ان که هدیه بر تو گشته کنون از من
به روح جان تو هدیه است ـدر غیر جانان نباشم
منم هاتف به رمز عشق نویسم کتاب عشق را
بنالم به شقایق، خوشم بر دیگری نالان نباشم
فدای آن چشمان خسته گردم که رفتبر خواب
زان لحظه که دیدم چو نیامد بر پیامــم که جواب
چشم بسته چو خمار، گیسو اشفته به حالش
چون شقایق گل خوشبو ،دهدش بـــــوی گلاب
بی صدا رفت به خواب ،دلبر خــــــوشنام همی
منتظر ماندم همی ، انتظار دادمرا لحظه عذاب
ای خدای دل ما، مهر خود از ما تـــــــــــو نگیر
نور آفتاب شقایق را به ما ،هر وقتــــــــی بتاب
به ناز آن خواب می رقصد قلم ای شقایق من
خدایا به خوابش ببر مرا تا لحظه ای گردد ثواب
که دل از من چنین خواهد که بیاید اونیز همی
که دل از مـــــــن بر دیدنش در رویا دارد شتاب
تعداد صفحات : 7