من از باده تو می نوشم سیراب نمی گردم
اگر درآ تش عشقت بسوزم کباب نمی گردم
که درد عشقم با عشق تو دردلخوشی نالد
چون از عشق ترا دارم بی ثـواب نمی گردم
زبوی تو گلستانم پر از عطر عشق شدست
کنون که گلم شقایقست بیگلاب نمی گردم
به بختم نگر گر کنم در آسمان عشاق بسا
کنار مهتابم و همــی بی شهاب نمی گردم
دمی با تو بودن مرا جان به روح جانان شود
زجان و روح تو همی ، در عذاب نمی گردم
مرا محفل عشق شناسد زشقایقم خوش
دست این ز عشاق ، بی کتاب نمی گردم
برقصان قلم ای هاتق که عشق شقایق
گلی باشدبگو که من بی حساب نمی گردم